safar
سفر به خوابت
در شبی تار سفر خواهم کرد
من از این شهرِ سیاه وٌ برهوت وٌ تاریک
شهرِ بی جنبش وٌ سرد
خاطراتی باریک
از محالی سرسخت , من گذر خواهم کرد
از همین روزنه ی تنگ , از این نقطه ی کور
که شده جنس ِ شبی نا ممکن
در بلندای عبور
من به رویای پر از رنگِ تو پر خواهم زد
و به خوابِ تو سفر خواهم کرد
و دلم را به دلت خواهم داد
این دلِ کوچک و ترسویم را
که از امروز به دریا زده ام
و بزرگش کردم
می روم بر سفرِ خوابِ خیال انگیزت
تا که آن خالیِ دستانت را
پر کند آغوشم
من تو را خواهم دید
من تو را خواهم چید
من تو را هدیه به خود خواهم کرد
و تو را خواهم داشت
عاقبت در سفرِ چشمانت , من تو را خواهم یافت