سابیر هاکا
من هرگز نمی توانم
یک کارمند ساده ی بانک،
فروشنده ی موادّ غذایی،
رئیس یک حزب،
راننده تاکسی،
یا یک بازاریاب امور تبلیغاتی باشم.
همیشه دوست داشتم ساعت ها،
در ارتفاعی بالاتر از شهر بایستم،
و در انبوه ساختمان ها،
دنبال خانه ی کسی بگردم،
که دوستش دارم.
برای همین،
کارگر شدم !
" سابیر هاکا "
+ نوشته شده در پنجشنبه سی ام خرداد ۱۳۹۲ ساعت 0:0 توسط مهسا
|