دنیای عجیبی است!، آدم کسانی را در جایگاه‌هایی می‌بیند که در حد آن جایگاه نیستند!.

این بی‌عدالتی و فقر و ظلمی که در دنیا دیده می‌شود بی‌علت نیست؛

وقتی اداره‌ی امور و ردای خلافت الهی به کسانی غیر از اهلش سپرده می‌شود بهتر از این نمی‌شود.

خواستن

تا زمانی که ، خواسته ای از کسی نداری " خواستنــــــــی "

هستی ...!

-- 

silent

این روزها دلم اصرار دارد, فریاد بزند؛ 
.
.
.
اما . . .

من جلوی دهانش را می گیرم،

 وقتی می دانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد!!!

 این روزها من . . .
 
خدای سکوت شده ام؛

 خفقان گرفته ام....................

 تا آرامش اهالی دنیا،خط خطی نشود

life2

بعضی‌وقت‌ها احساس می‌کنم،

که هیچ‌چیز معنی ندارد !

 در سیّاره‌ای که میلیون‌ها سال است،

 با شتاب،به سوی فراموشی می‌رود،

 ما در میان غم،زاده شده‌ایم،

 بزرگ می‌شویم،

 تلاش و تقلّا می‌کنیم،

 بیمار می‌شویم،

 رنج می‌بریم،

 سبب رنج دیگران می‌شویم،

 گریه و مویه می‌کنیم،

 می‌میریم،

 دیگران هم می‌میرند،

 و موجودات دیگری به دنیا می آیند،

 تا این کمدی بی‌معنی را از سر گیرند !!!


 

" ارنستو ساباتو "

my frnd

 دوست من

امروز برایت آرزو کردم

 بعضی از اصوات را نشنوی ،

بعضی از رنگ ها را نبینی ،

 بعضی از افکار را نفهمی و بعضی از حالات را حس نکنی
 

 
آنچه حس می کنی تنها نور باشد و عشق باشد و خوشبختی...

god

از خدا پرسیدم: اگر در سرنوشت ما همه چیز را از قبل نوشته ای

           آرزو کردن چه سود دارد؟

خدا گفت:             

شاید نوشته باشم هر چه آرزو کند ...

عکسای خیلی قشنگ

چندتا عکس قشنگ

fun


الان بچه هه ۷ ساله تخت دو نفره داره.
زمان ما، میذاشتن ما رو پاهاشون به حالت سانتریفوژ اینقد تکون میدادن تا پلاسمای خونمون جدا میشد میخوابیدیم


اﺳﺘﺎﺩ ﻣﯿﮕﻪ ﭼﺮﺍ ﺳﻤﺖ ﺭﺍﺳﺖ ﮐﻼﺱ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺷﻠﻮﻍ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺳﻤﺘﻪ ﭼﭙﻪ ! ؟
ﮔﻔﺘﯿﻢ : ﭼﻮﻥ ﻭﺍﯾﺮﻟﺲ ﺍﯾﻨﻮﺭ ﺑﻬﺘﺮ ﺁﻧﺘﻦ ﻣﯿﺪﻩ !!!!!!
ﺩﭼﺎﺭ ﯾﺎﺱ ﻓﻠﺴﻔﯽ ﺷﺪ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ


بــابــام اس فــرسـتاده: هــلـو، ســاعت 7 دم در حــاضر بــاش مــیـام دنـبالـت!!!
مــنــم فــکـر کـردم ازش عــاتـو گــرفـتم جــو گـرفـت جواب دادم: بــاشـه شــفـتـالـوی مـن ,مـانـتـو خـوشـگـلمـو میـپـوشـم مـیـام عـجـیـجـم!!!
بــعد بـابـام جـواب داد: اسـکـلِ بیــشــعـور, هـلـو یـعـنی سـلام ,عــاخـه تـو کـی میخوای آدم شی ؟؟؟20 سالت شد آدم نشدی,مــن چـه گـنـاهـی کـردم کـه تو پــسـرمـی؟؟؟

_______________________________

تلویزیون داره میگه :
جوونا باید مسیر زندگیشونو مشخص کنن تا موفق بشن ...
یهو بابام برگشته میگه :
مسیرشون مشخصه دیگه ...
اینترنت ..آشپزخونه...
اینترنت...دستشویی...
اینترنت...تخت خواب

داستان

آنجا که درخت بید به آب می‌رسد، یک بچه قورباغه و یک کرم همدیگر را دیدند، آن‌ها توی چشم‌های ریز هم نگاه کردند و عاشق هم شدند؛ کرم، رنگین کمان زیبای بچه قورباغه شد و بچه قورباغه، مروارید سیاه و درخشان کرم.

بچه قورباغه گفت: من عاشق سرتا پای تو هستم.
کرم گفت: من هم عاشق سرتا پای تو هستم. قول بده که هیچ وقت تغییر نمی‌کنی.
بچه قورباغه گفت: قول می‌دهم.
ولی بچه قورباغه نتوانست سر قولش بماند؛ او تغییر کرد، درست مثل هوا که تغییر می‌کند.
دفعه‌ی بعد که آنها همدیگر را دیدند، بچه قورباغه دو تا پا درآورده بود.

کرم گفت: تو زیر قولت زدی!
بچه قورباغه التماس کرد: من را ببخش دست خودم نبود؛ من این پا‌ها را نمی‌خواهم! من فقط رنگین کمان زیبای خودم را می‌خواهم.
کرم گفت: من هم مروارید سیاه و درخشان خودم را می‌خواهم؛ قول بده که دیگر تغییر نمیکنی.
بچه قورباغه گفت: قول می دهم.

ولی مثل عوض شدن فصل‌ها، دفعه‌ی بعد که آن‌ها همدیگر را دیدند، بچه قورباغه هم تغییر کرده بود.. دو تا دست درآورده بود.

کرم گریه کرد : این دفعه‌ی دوم است که زیر قولت زدی.
بچه قورباغه التماس کرد: من را ببخش. دست خودم نبود. من این دست‌ها را نمی‌خواهم.
من فقط رنگین کمان زیبای خودم را می‌خواهم.
کرم گفت: و من هم مروارید سیاه و درخشان خودم را.. این دفعه‌ی آخر است که می‌بخشمت.

ولی بچه قورباغه نتوانست سر قولش بماند. او تغییر کرد، درست مثل دنیا که تغییر می‌کند.
دفعه‌ی بعد که آن ها همدیگر را دیدند، او دم نداشت.

کرم گفت: تو سه بار زیر قولت زدی و حالا هم دیگر دل من را شکستی.
بچه قورباغه گفت: ولی تو رنگین کمان زیبای من هستی.
کرم گفت: آره، ولی تو دیگر مروارید سیاه ودرخشان من نیستی. خداحافظ.

کرم از شاخه ی بید بالا رفت و آنقدر به حال خودش گریه کرد تا خوابش برد. یک شب گرم و مهتابی، کرم از خواب بیدار شد..
آسمان عوض شده بود، درخت ها عوض شده بودند، همه چیز عوض شده بود؛ اما علاقه ی او به بچه قورباغه تغییر نکرده بود.
با این که بچه قورباغه زیر قولش زده بود؛ اما او تصمیم گرفت ببخشدش. بال هایش را خشک کرد.. بال بال زد و پایین رفت تا بچه قورباغه را پیدا کند.
آنجا که درخت بید به آب می رسد، یک قورباغه روی یک برگ گل سوسن نشسته بود.

پروانه گفت: بخشید شما مروارید..
ولی قبل از اینکه بتواند بگوید «سیاه و درخشانم را ندیدید؟» قورباغه بالا جهید و او را بلعید و درسته قورتش داد.

و حالا قورباغه آنجا منتظر است.. با شیفتگی به رنگین کمان زیبایش فکر می‌کند و نمی داند که کجا رفته!

setamgar

اى آن که اخبار شکوه‏کنندگان بر تو مخفى نیست،
ای
آن که سرگذشت ستمدیدگان نزد تو نیازى به شهادت شاهدان ندارد،
اى آن که دوران رسیدن یارى تو به ستمدیدگان نزدیک است،
اى آن که مددکاریت از ستمگران دور است،
 
اى خداى من،
تو مى‏دانى از فلانى فرزند فلانى به من آن رسیده که از آن نهى نموده‏اى،
و پرده حرمتم را که بر او ممنوع ساخته بودى دریده،
او از باب طغیان در نعمتت، و بى‏اعتنایى به عقابت بر من تاخته،
بار خدایا بر محمد و آلش درود فرست،
و ستم‏کننده بر من و دشمنم را با قوّت خود از ستم بر من بازدار،
و با قدرت خود تندى و بُرّایى او را بر من بشکن،
و او را به خودش مشغول دار،
و در برابر آن که با او به دشمنى برمى‏خیزد ناتوان ساز.
 
بارالها به احدى غیر تو شکایت نکنم،
دعایم را به اجابت برسان،
و شکایتم را به تغییر وضع کنونى مقرون ساز.
 
بارخدایا مرا به ناامیدى از عدل خود آزمایش مکن،
و دشمن را به ایمنى از کیفرت امتحان منماى،
تا بر ستم بر من اصرار ورزد،
و بر حقّم مستولى شود،
و به‏همین زودى اورا به‏آنچه ستمکاران را بدان آن تهدید نموده‏اى آشنا کن
و مرا به اجابتی که به بیچارگان وعده داده ای آگاهی ده
 

طریقت باطنی

در تبت و هند سالکان در قبرستانها به تفکر میپردازند/منبع کتاب طریقت باطنیی