gheteee
ما حادثه ای بی ثمر و فاجعه باریم
ابریم ...که باید همه ی عمر بباریم
آیینه، ولی یکسره خاکستری و محو
یک واقعه ی گمشده، در پشتِ غباریم
فرزانگی و حوصله، تقدیر من و توست
باید همه ثانیه ها را بشماریم
بسیار عزیزند، مگر خاطره ها را
در گوشه ی دفترچه ی خود جا بگذاریم
یک عمر دریغ است سرانجام من و تو
انگار که صد سال ز هم فاصله داریم
تردید! همین یک کلمه مشکل ما بود
ای کاش که می شد به یقین دست برآریم؛
شاید شب تشویش، عطشکامی خود را
تا صبح، به آرامش باران بسپاریم
بس کن به چه دلگرم بمانیم ؟ که حتی
...یک لحظه به فردای خود امیّد نداریم
سهیل محمودی
+ نوشته شده در جمعه بیست و دوم شهریور ۱۳۹۲ ساعت 20:34 توسط مهسا
|