و تو ای زندانی قفست ویران باد 
نفست گرم برای فریاد
که نپندارد خصم 
مرد ازاده ی افتاده به بند 
سر سازش دارد
دل قوی دار رفیق 
که فرو می ریزد
کاخ پوشالی استبدادی
و بر این ویرانه
و همه زندانهاش
کاخ آزادی ایران
بر پا می گردد
گرچه فریاد گلو گیر شده است
لیک 
باد ها شعله وزند
و نفس ها همه تفت
و بدان هم زنجیر 
کاین همه
مژده ی رستاخیز است