هدف
حال ميفهمم هدف از زيستن اين است رفيق:
من شدم خلق كه با عزمي جزم
و دلي مهدي عزم
پاي از بند هواها گسلم
پاي در راه حقايق بنهم
فارغ از شهوت و آز و حسد و كينه و بخل
مملو از عشق و جوانمردي و زهد
در ره كشف حقايق كوشم
شربت جرأت و اميد و شهادت نوشم
زره جنگ براي بد و ناحق پوشم
ره حق پويم و حق جويم و پس حق گويم
آنچه آموختهام بر دگران نيز نكو آموزم
شمع راه دگران گردم و با شعلة خويش
ره نمايم به همه گرچه سراپا سوزم
... من شدم خلق كه چون مهدي زهرا باشم
نه چنين زايد و بيجوش و خروش
عمر بر باد و به حسرت خاموش
اي صد افسوس كه چون عمر گذشت، معنياش مي فهمم
حال ميپندارم كاين سه روز از عمرم به چه ترتيب گذشت:
كودكي بيحاصل، نوجواني باطل، وقت پيري غافل
به زباني ديگر:
كودكي در غفلت، نوجواني شهوت، در كهولت حسرت.
+ نوشته شده در جمعه سوم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 0:16 توسط مهسا
|