شعر

قسمتی از یک سپید بلند :

من عمله ی مرگ خود بودم

و ای دریغ که زندگی را دوست می داشتم !

 

آیا تلاش من یکسر بر آن بود

تا ناقوس مرگ خود را پر صدا تر به نوا در آورم ؟

 

من پرواز نکردم

من پر پر زدم !

 

در پس دیوار های سنگی حماسه های من

همه آفتاب ها غروب کرده اند .

 

این سوی دیوار ٬ مردی با پتک بی تلاشش تنهاست ٬

به دست های خود می نگرد

و دست هایش از امید و عشق و آینده تهی ست .

 

این سوی شعر ٬ جهانی خالی ٬ جهانی بی جنبش و

                           بی جنبنده تا ابدیت گسترده است

گهواره ی سکون ٬از کهکشانی تا کهکشان دیگر در

                                               نوسان است

ظلمت ٬خالی سرد را از عصاره ی مرگ می آکند

و در پشت حماسه های پر نخوت

                                               مردی تنها

                                                بر جنازه ی خود می گرید .

 منبع adabi-sut.blogfa.com

برای نقد

این روزها تمام جهانم عوض شده ست

                                                              حسم٬  دلم ٬ کلام و زبانم عوض شده ست

لبخند های کوچک ِ دلگیر می زنم

                                                              لبخند هم به روی لبانم عوض شده است

از درد دل ٬ به درد سر عقل می رسم

                                                               انگار مرکز سرطانم عوض شده ست

قلبم چقدر ساکت و محتاط می زند

                                                              شاید تپش تپش ضربانم عوض شده ست

دیگر به راز عشق کسی بسته نیستم

                                                             اسرار آشکار و نهانم عوض شده ست

آیینه ها همیشه مرا پیش می کشند

                                                             تاکید می کنند ٬ بدانم عوض شده ست ...

دیگر " همان  " همیشه ی هر روز نیستم

                                                            من " این " شدم چرا که " همانم " عوض شده است

من از تمام خاطره هایم بریده ام

                                                            چندی ست روزگار و جهانم عوض شده است

 

ر سا م

زمستان

زمستان

حتی می تواند نام یک شعر باشد

که با خواندن واژه های یخ زده اش پیشانی ام تیر بکشد

یا خیابانی بلند

كه سيگارت را با چراغ هاي قرمزش روشن كني

و هربار پياده روهايش را مردان ديگري به خانه مي بردند

فراموش كني هميشه دلم مي خواست

بيشتر از عرض يك خيابان با تو قدم بزنم

 

 

گاهی اما زمستان

نام یک فصل می شود

از دندان های تو سوز برف می آید

و خنده هایت چقدر به فاجعه نزدیکند

تو می خندی

من یخ می زنم

و دیگر سخت است بگویم چقدر دوستت دارم

و چقدر می ترسم از خیابان های تهران

هربار به خانه ي تو مي ريزند و

سقف اتاق من قنديل مي بندد

 

 

من سردم است

و تمام رنگ های گرم دنیا را

زنان دیگری شال گردن بافته اند

من سردم است



 

 

لیلا کردبچه

غزل خوشا و خوشاتر

هرکسی عاشق شود کارش به عصیان می کشد

عشـق آدمهـای ترسـو را به میـدان می کشـد

گـرچـه از تقـدیـر آدم ها کسـی آگـاه نیست

رنج فال قهوه را عمـری ست فنجان می کشد

سیب را حوا به آدم داد و شیطان شد رجیم !! 

آه از این دردی که یک عمر است شیطان می کشد

آسـمان نازا که باشـد رود می خشـکد ولی

رنج این خشـکیدگی را آسـیابان می کـشد  

کی خدا در خاطرات خلقتش خطی سـیاه

عـاقبت با بغـض دور نام انسـان می کـشد ؟؟

نه !‌ خدا تا لحظه ی مرگ از بشر مأیوس نیست

انتهای هـرزگی  گاهـی به ایمان می کشد

خوب می دانم چـرا با مـن مدارا می کنی 

جور جهل بره را همواره چوپان می کشد

برده داران خوب می دانند کار خویش را

برده وقتی سیر شد کارش به طغیان می کشد

مــن از آن دیوانه هــای زود باور نیســتم

ساده لوحی بر جنونم خط بطلان می کشد

 

شــعرهـایم کودکانم بوده اند و سالـهـاست

گرگ مادر توله هایش را به دندان می کشد

مـن شـبی تاریکـم و مـاه تمـامم  نیسـتی

ماه اگر کامل شود کارش به نقصان می کشد

می رسـی از سـمت دریاهای دور انگـار باد

رشـته های گیسـویت را تا بیـابان می کشد

یا کـه بر تخـت روان ابرهــا بانـوی مـــاه

ناخنـش را از فـراز کـوه سوهـان می کـشد

گاه اما اشـک می ریزی و دسـتان خــدا

شانه ای از ابر بر گیسوی باران می کشد

بـادها دستــان خورشـیدند وقتی ابـر را

چون لحافی کهنه تا زیر گریبان می کشد

من در آغوش تو فهمیدم که بعد از سالها

کار هر دیوانه ای روزی به زندان می کشد

 

 

علي اصغر عظيمي مهر

سعدی شب شراب

به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار
که بر و بحر فراخست و آدمی بسیار
همیشه بر سگ شهری جفا و سنگ آید
از آنکه چون سگ صیدی نمی‌رود به شکار
نه در جهان گل رویی و سبزه‌ی زنخیست
درختها همه سبزند و بوستان گلزار
چو ماکیان به در خانه چند بینی جور؟
چرا سفر نکنی چون کبوتر طیار
ازین درخت چو بلبل بر آن درخت نشین
به دام دل چه فرومانده‌ای چو بوتیمار؟
زمین لگد خورد از گاو و خر به علت آن
که ساکنست نه مانند آسمان دوار
گرت هزار بدیع‌الجمال پیش آید
ببین و بگذر و خاطر به هیچ کس مسپار
مخالط همه کس باش تا بخندی خوش
نه پای‌بند یکی کز غمش بگریی زار
به خد اطلس اگر وقتی التفات کنی
به قدر کن که نه اطلس کمست در بازار
مثال اسب الاغند مردم سفری
نه چشم بسته و سرگشته همچو گاو عصار
کسی کند تن آزاده را به بند اسیر؟
کسی کند دل آسوده را به فکر فگار؟
چو طاعت آری و خدمت کنی و نشناسند
چرا خسیس کنی نفس خویش را مقدار؟
خنک کسی که به شب در کنار گیرد دوست
چنانکه شرط وصالست و بامداد کنار
وگر به بند بلای کسی گرفتاری
گناه تست که بر خود گرفته‌ای دشوار
مرا که میوه‌ی شیرین به دست می‌افتد
چرا نشانم بیخی که تلخی آرد بار؟
چه لازمست یکی شادمان و من غمگین
یکی به خواب و من اندر خیال وی بیدار؟
مثال گردن آزادگان و چنبر عشق
همان مثال پیاده‌ست در کمند سوار
مرا رفیقی باید که بار برگیرد
نه صاحبی که من از وی کنم تحمل بار
اگر به شرط وفا دوستی به جای آود
وگرنه دوست مدارش تو نیز و دست بدار
کسی از غم و تیمار من نیندیشد
چرا من از غم و تیمار وی شوم بیمار؟
چو دوست جور کند بر من و جفا گوید
میان دوست چه فرقست و دشمن خونخوار؟
اگر زمین تو بوسد که خاک پای توام
مباش غره که بازیت می‌دهد عیار
گرت سلام کند، دانه می‌نهد صیاد
ورت نماز برد، کیسه می‌برد طرار
به اعتماد وفا، نقد عمر صرف مکن
که عن قریب تو بی‌زر شوی و او بیزار
به راحت نفسی، رنج پایدار مجوی
شب شراب نیرزد به بامداد خمار
به اول همه کاری تأمل اولیتر
بکن، وگرنه پشیمان شوی به آخر کار
میان طاعت و اخلاص و بندگی بستن
چه پیش خلق به خدمت، چه پیش بت زنار
زمام عقل به دست هوای نفس مده
که گرد عشق نگردند مردم هشیار
من آزموده‌ام این رنج و دیده این زحمت
ز ریسمان متنفر بود گزیده‌ی مار
طریق معرفت اینست بی‌خلاف ولیک
به گوش عشق موافق نیاید این گفتار
چو دیده دید و دل از دست رفت و چاره نماند
نه دل ز مهر شکیبد، نه دیده از دیدار
پیاده مرد کمند سوار نیست ولیک
چو اوفتاد بباید دویدنش ناچار
شبی دراز درین فکر تا سحر همه شب
نشسته بودم و با نفس خویش در پیکار
که چند ازین طلب شهوت و هوا و هوس
چو کودکان و زنان رنگ و بوی و نقش و نگار
بسی نماند که روی از حبیب برپیچم
وفای عهد عنانم گرفت دیگر بار
که سخت سست گرفتی و نیک بد گفتی
هزار نوبت از این رای باطل استغفار
حقوق صحبتم آویخت دست در دامن
که حسن عهد فراموش کردی از غدار
نگفتمت که چنین زود بگسلی پیمان
مکن کز اهل مروت نیاید این کردار
کدام دوست بتابد رخ از محبت دوست؟
کدام یار بپیچد سر از ارادت یار؟
فراق را دلی از سنگ سخت‌تر باید
کدام صبر که بر می‌کنی دل از دلدار؟
هرآنکه مهر یکی در دلش قرار گرفت
روا بود که تحمل کند جفای هزار
هوای دل نتوان پخت بی‌تعنت خلق
درخت گل نتوان چید بی‌تحمل خار
درم چه باشد و دینار و دین دنیی و نفس
چو دوست دست دهد هرچه هست هیچ انگار
بدان که دشمنت اندر قفا سخن گوید
دلت دهد که دل از دوست برکنی زنهار
دهان خصم و زبان حسود نتوان بست
رضای دوست بدست آر و دیگران بگذار
نگویمت که بر آزار دوست دل خوش کن
که خود ز دوست مصور نمی‌شود آزار
دگر مگوی که من ترک عشق خواهم گفت
که قاضی از پس اقرار نشنود انکار
ز بحر طبع تو امروز در معانی عشق
همه سفینه‌ی در می‌رود به دریا بار
هر آدمی که نظر با یکی ندارد و دل
به صورتی ندهد صورتیست بر دیوار
مرا فقیه مپندار و نیک مرد مگوی
که عاقلان نکنند اعتماد بر پندار
که گفت پیره‌زن از میوه می‌کند پرهیز
دروغ گفت که دستش نمی‌رسد به ثمار
فراخ حوصله‌ی تنگدست نتواند
که سیم و زر کند اندر هوای دوست نثار
تو را که مالک دینار نیستی سعدی
طریق نیست مگر زهد مالک دینار
وزین سخن بگذشتیم و یک غزل ماندست
تو خوش حدیث کنی سعدیا بیا و بیار

سعدی


پیش گویی

پیشگویی با قهوه فقط 8 تومان

پاسخ به سوالات درونی

قهوه/ تاروت/ شمع پاسخ به سوالات درونی/دیدن آینده/هر فال 8تومان

faleghahve

coffee1

coffee

فال قهوه/تاروت/ شمع3

فال قهوه/تاروت/ شمع

فال قهوه/تاروت/ شمع

وجود جن

ما وجود جن را بعنوان یکی از اصول مسلم قرآنی میپذیریم.اگر چه عده ای منکر وجود آنها هستند و این موجودات نا مرئی را توهمی ضعیف و غیر قابل قبول می پندارند اما قرآن جن و شیطان را به عنوان یک واقعیت مطرح کرده و ما نیز باید آنها را بعنوان یکی از واقعیات قرآن بپذیریم.همچنین وجود جن را میشود از دو راه اثبات کرد.یکی از نظر علمی زیرا در جهان هستی با گستره.چیزهای بسیاری وجود دارد که برای ما قابل رویت نیستند مثل الکترونها.امواج الکتریسیته.نورهای ماوراء بنفش و مانند آنها اما علم و دانش توانسته است وجود آنها رو ثابت نماید.پس صرف اینکه با حواس خود قادر نیستیم آنها را درک و حس کنیم دلیل نبودن آنها نیست.

دلیل دوم:از نظر تجربی هم بسیارند کسانی که جنیان را دیده اند و حتی با آنها سخن گفته اند.

مرگ جنیان

جنیان نیز مانند هر جانداری همان طور که دارای حیات هستند مرگ هم شامل حالشان می‌شود. چنان که در قرآن کریم آمده: «و بر آنها (خطا کاران) نیز همانند پیشینیانشان از جن و انس عذاب مقرر شد». (سوره فصلت، آیه ۲۵) «به میان امتهایی که پیش از شما بوده اند، از جن و انس در آتش داخل شوید». (سوره اعراف، آیه ۳۸) از این آیات چنین برمی آید که نه تنها آنها هم مانندانسان مرگ دارند، بلکه مانند انسان از عقوبت خدا بر حذر نیستند.

 

فال تاروت

فال شمع

برای درخواست پیام دهیدdr.animator@yahoo.com

سالروز وفات حضرت ام البنین

التماس دعا

1

فال تاروت 7 کارتی

فال تاروت ۷ کارتی

 آسان ترین راه برای گرفتن فال تاروت به خصوص فال تاروت روزانه این است که یک کارت انتخاب کرده و به پیشنهادات آن توجه نمائید ولی در صورتیکه خواهان اطلاعات روشن تری هستید فال زیر به شما پیشنهاد میشود. فال زیر یکی از رایج ترین انواع فال تاروت میباشد و برای انجام مشاوره و نظرخواهی یا برای اطلاع از گذشته ، حال و آینده کاربرد دارد.

                                        

کارت اول : نشان دهنده گذشته و اتفاقاتی که بر نیت شما تاثیرگذارند.

کارت دوم : نشان دهنده وضعیت کنونی شما میباشد.

کارت سوم : نشان دهنده آینده ای که نزدیک است.

کارت چهارم : نشان دهنده افکار و دیدگاه شما نسبت به نیت تان است.

کارت پنجم : نشان دهنده شخصیت افرادی که به نیت شما مرتبط هستند.  

کارت ششم : نشان دهنده اتفاقات مثبت یا منفی غیر منتظره در رابطه با نیت شما میباشد.

کارت هفتم : نشان دهنده جواب نهایی نیت شما میباشد.

 

منبع فالگو

درخواست فال قهوه

dr.animator@yahoo.comبرای درخواست پیام دهید

فال ازدواج با استفاده از شمع و کلید

فال ازدواج با استفاده از شمع و کلید

بنابر رسوم قدیمی در کشور لهستان ، هر سال در شب قبل از جشن سنت آندرو ( جشن در روز ۳۰ نوامبر و در نتیجه زمان انجام فال غروب ۲۹ نوامبر است. )

دختر خانم های جوان مقداری شمع را در قاشقی ریخته و بر روی شعله ای نگاه می دارند تا ذوب شود. سپس یک کلید قدیمی را بر روی کاسه و یا لیوان کوچکی که محتوی آب سرد است نگاه داشته و محتوی قاشق را از طریق سوراخ کلید به داخل آب می ریزند.

(کلید حتما باید قدیمی باشد و سوراخ بزرگی داشته باشد که شمع ذوب شده بتواند عبور کند. ) فرض بر  این است که شکل و فرمی که شمع پس از سرد شدن ایجاد می کند ( و یا سایه آن شکل تحت تابش نور مستقیم ) به نحوی حاوی اطلاعاتی در مورد همسر آینده است که می تواند حرف اول اسم ، مشخصه ای از چهره و غیره.
منبع:

ghazalak69.blogfa.com

تاروت کبیر

فال تاروت - یکی از قدیمی ترین روش های پیشگویی یا الهام بخشی در تاریخ، تاروت بوده است. تاروت در گذشته بیشتر مورد توجه اشراف بود زیرا دسترسی به پیشگوی مسلط به تاروت در زمانی که حاکمان آن را ممنوع کرده بودند پر هزینه بود. امروزه نیز افرادی که به تاروت تسلط داشته باشند نادرند و یا هزینه های زیادی را دریافت می کنند.

فال تاروت کبیر، روشی معروف و محبوب از میان روش های مختلف تاروت می باشد. این فال با انتخاب ۴ کارت از میان ۲۲ کارت نخست تاروت انجام می شود. ابتدا نیت کنید و بعد چهار کارت را انتخاب کنید/منبع تاروت.آِی ار

تاروت/تاریخچه

کارت های تاروت (تارو و یا ثورا) مجموعه ای کارت هستند برای پیشگویی یا الهام بخشی که در نسخه های گوناگون تعداد و مفهوم این کارت ها تفاوت می کنند، ولی در مشهورترین نسخه (رایدر وایتز) کارت های تاروت شامل ٧٨ کارت هستند که ٥٦ عدد مجموعه تاروت صغیر و ٢٢ کارت تاروت کبیر نامیده می شوند. بسیاری از کسانی که بر روی تاریخچه تاروت کار کرده اند مدعی هستند که ریشه کارت های تاروت به قرن ١٥ میلادی و به کشور ایتالیا بر می گردد. ریشه ی اصلی کارت های تاروت به کشور مصر باز می گردد. در طی تسخیر این کشور و سوختن کتاب خانه های آن، تاروت، یا ثورا، تنها کتابیست که از آسیب در امان مانده. این کتاب در طی زمان به دست کولی های اروپا افتاد و در طی قرون رفته رفته اشکال آن تغییر کرده و به شکل اروپای قرون وسطی تغییر یافت. قانون اصلی تاروت پیرو منطق اعداد چهارتایی و بر مبنای کلمه ی مقدس «یهوه» است و کلیه ی رموز کبیر و صغیر این کارت بر این مبنا شکل گرفته. تاروت از دو دسته رموز صغیر -٥٦ کارت- و رموز کبیر- ٢٢ کارت- تشکیل شده است. عدد ١ به معنای خداوند و تقدیر الهی، عدد ٢ به معنای انسان و روح زمینی و یا طبیعت و عدد ٣ واسط و رابط این دو و ٤ رابط بین این حلقه و حلقه ی بعدی است. در عین حال ١ به معنای مرد و ٢ به معنای زن و ٣ به معنای فرزند است. ١ به معنای پدر، ٢ به معنای پسر و ٣ به معنای روح القدس است. عدد ٤ در عین اینکه عدد پایانی حلقه ی اول است، عدد آغازین حلقه ی دوم نیز هست. عدد ١ به معنای شروع یک روند، ٢ به معنای اوج آن روند، ٣ به معنای پایان و ٤ به معنای سقوط است. بر طبق این اصل، اعداد ١ تا ١٠ در سه دسته چیده می شوند: ١ و ٢ و ٣ و ٤ // ٤ و ٥ و ٦ و ٧ // ٧ و ٨ و ٩ و ١٠. که گروه اول به معنای شروع، گروه دوم به معنای اوج و گروه سوم پایان روندی است که در مورد آن تفال کرده ایم. در عین حال در درون هر کدام از این سه دسته اعداد بر طبق اصل چهارتایی معنا می شوند. ١ به معنای شروع. ٢ به معنای اوج و... . براین اساس می توان گفت که عدد ٢ به معنای اوج است در رده ی شروع، یعنی کاری که قصد شده در حال عملی شدن است یا مورد سوال شده حتمی است. ٦ به معنای پایان است در مرحله ی اوج، یعنی روند مورد سوال در حال افول است و به همین ترتیب تمامی اعداد کارت ها معنا می شوند. تاریخچه تاروت برگرفته از کتاب پیشگویی با کارت های کبیر تاروت، تالیف فرزانه عطشان آذربانی علم پیشگوئی توسط کارت های تاروت طی قرون گذشته یکی از باستانی ترین روش های علوم باطنی محسوب گردیده است که از دیر زمان توسط حکیمان، فرزانگان و آینده نگرهای اندیشمند، نه تنها برای تفال و پیشگوئی بلکه جهت پرورش صحت نفس و تعالی روح مورد توجه بوده است. فلسفه تاروت به عنوان یک مکتب رمزی به زبانی سخن می گوید که از فکر انبوه انسانی برخواسته و از روح و روان او سرچشمه یافته و تفهیمی از معنای درونی نمادها را ارائه می دهد. کارت ها در بالاترین مرتبه خود، قدرت های سری و حکمت محرمانه را منتقل می سازند. مبدا تاروت علی الخصوص رمزهای کبیر به قدری در ابهامات زمان پوشیده هستند که تنها در اسطوره ها و افسانه ها بطور طبیعی پرورش یافته اند. ابتدایی ترین تاریخی که به کارت های تاروت در موزه های اروپا نسبت داده شده است مربوط به سال ١٣٩٠ میلادی می باشد، با این حال گفته می شود که مبدا واقعی این کارت ها به قرن دوازدهم بر می گردد. فلاسفه و حکما همواره تاروت را به عنوان یک گنجینه ارزنده تاریخی در نزد خود و مخفی از دسترس افکار عموم ذخیره نموده اند. در موزه کرر ونیز (Museo Correr) تعدادی کارت مشاهده می شوند که از سال ١٤٤٥ تاریخ گذاری شده اند. در انگلستان کارت های تاروت طی حکومت ادوارد چهارم شناخته شد و پادشاه ورود این کارت ها را تحریم نمود. به هر حال تاروت راه خودش را از طریق کاروان های کولی ها به داخل خانه های اشراف باز کرد که در عین حال از ترس جریمه و مجازات مخفی نگه داشته می شد. تصاویر و نمادهای تاروت قرن ها در دست کولی ها نسل به نسل انتقال یافته است و در حقیقت کولی ها حافظ و نگهبان اسراری هستند که شامل کابالیستی گرفته از یهودیان کهن می باشد. این تصاویر توسط خود کولی ها طی مهاجرت از مصر به اروپا منتقل گردید. همان زمانی که استفاده از کارت های تاروت در اطراف سواحل مدیترانه ای آغاز گردید، کولی ها نیز در اروپا پراکنده شدند و اینطور بیان شده است که کولی های جنوب فرانسه، اسپانیا و ایتالیا از اشکال تاروت به عنوان فوت و فن خود در پیشگوئی بهره می بردند. در قرن هجدهم باستان شناس فرانسوی کوردوجیلین (Court de Gebelin) و سایر فلاسفه فرانسوی اعلام کردند که مبدا کارت های تاروت از مصر سرچشمه یافته و شامل خالص ترین اعتقادات روحانیون مصری بوده و حتی الامکان از چشمان بیگانگان دور نگه داشته شده است. بعد از انقلاب فرانسه آزادی جدید در اروپا جاری شد. مکتب های محرمانه در مکان های رمزی یکبار دیگر شکوفا شدند و این موقعیت جدیدی برای معرفی و شناخت فلسفه تاروت محسوب گردید. مفاهیم اشکال تاروت از گنجینه عناصر اسطوره ای، مذاهب، آئین و باورهای سنتی و اجتماعی جوامع انسانی گرفته شده است. زبان ها تغییر کرده اند اما تصاویر باقی می مانند. جانی که از ورای این کارت های کهن با ما سخن می گوید، از عرفان عهد عتیق ریشه گرفته است و هر بار که این تصاویر در مقابل ما رخ می گشایند، می توان به آئینه تغییر ناپذیر زندگی انسانی دست یافت و به محوطه بی انتهای هستی سر کشید. کارت ها سطوح خود آگاهی بشری را از اولین سحرگاه بیداری تا به هوشیاری بیکران الهی – در پیوند با خدا ترسیم می کند. نمادهای تاروت آینه ای هستند که در آن ها انسان جستجوگر می تواند خود یا شخص نزدیک به خود را در آن ببیند و می تواند موقعیت تکامل خود یا آن ها را در مسیر زندگی تعیین کند. شخصی که برای سوالات پی در پی ابوالهول درونش هیچ پاسخی ندارد ناگهان به داخل بی انتهایی ناخود آگاه سقوط می کند. روح بشریت همانند روح فرد، تنها از طریق عشق زندگی می کند. زندگی ناشی از معنویت هرگز خاموشی و یکنواختی بی حاصل عوامل مکانیکی را تاب نمی آورد. بلکه به دفعات سرزندگی می آورد و با جانی به پرواز در می آید که روی بال هایش محبت و معرفت را به تمامی معنی حمل می کند. جان آدمی بصورت تصاویر اندیشه می کند و از همان آغاز با تجربیات بشری پرورش می یاید. انگیزه های شهودی و تمثیلات همان چیزی است که با نور درونی تجربه شده است. کوردوجبلین معتقد بود که تاروت نوشتاری شگفت انگیز است، زیرا به نحوی تمامی جهان و مراحل مختلف چرخه زندگانی بشری به آن مرتبط است و این وجوه مختلف به ویژه در رمزهای کبیر گنجانده شده است. او تاروت را تنها کتاب بازمانده از مصر باستان می داند که اسرار روح بشری را برای سالکان به جا گذارده و سالیان دراز به دلیل آشفتگی مصر و سوختن کتاب های گرانقدر آن ها مفقود مانده بود. بقایای اصلی این نوشتار کهن را مدیون کولی های چادر نشینی هستیم که قرنهای متمادی در اختیارشان بوده است و از فضایل آن در جهت امر تفـأل بهره می بردند و عامل دل مشغولی آن ها بوده است. کوردوجبلین در این باب می گوید: «تصاویر و عملکرد تاروت جنبه آرمانی دارند و آرمان گرائی تصاویر تاروت کلید خرد و نیروهای نهان عهد عتیق است. این آرمان ها با نظریه های فلسفی و مذهبی مصریان قدیم چنان مطابقت دارد که نمی توان آن ها را یکی از آثار این ملت فرزانه و خردمند ندانست». اولین اشکال تاروت در زمان خود روی ورقه ای نازک عاج، نقره و یا حتی طلا طراحی و رنگ آمیزی می شدند. طرح هریک از ورقه ها می بایست بطرز نوینی بصورت کاردستی کشیده و رنگ آمیزی می گردید. به همین دلیل تنها اشراف از عهده چنین هزینه ای بر می آمدند که هنرمند را جهت ساخت و پرداخت یک سری اوراق مصور تاروت اجیر نمایند و در نتیجه این ورقه ها بازیچه دست اشراف می شدند. بالاخره با گذشت زمان و اختراع صنعت کاغذ کتاب های متنوعی در این زمینه نوشته شد و کارت های مقوائی دستی مورد دسترس قرار گرفت و سپس طرح های رنگ آمیزی شده شامل تغییرات مدرن تری شدند. در قرن نوزدهم یک کابالیست فرانسوی به نام الیفاس لوی (Eliphas Levi) به ارتباط مابین ٢٢ کارت رمزهای کبیر و ٢٢ حروف الفبای عبری پی برد. مبدأ حروف زبان های بشری ١٦ علامت هیروگلیف اولیه است که از سرچشمه الفبای اولیه است و ٢٢ حروف الفبای عبری مستقیما از علامات هیروگلیف مشتق شده اند. بنابراین اصول ثابتی چون حروف عبری و اعداد یا ارقام همگام با این نمادها که از دانش ماوراء الطبیعه سرچشمه یافته اند، ارائه شده است. در عین حال می توان حروف الفبای عبری را با بیست و دو جاده درخت کابالیستی در ارتباط دانست و چهار خال های رمزهای صغیر را با چهار عنصر آب، باد، آتش، خاک و حروف مقدس عبری «ی ه و ه» مرتبط دانست. حروف رمزی « ی ه و ه» وحدت با مبدا را نشان می دهد و در نمادگرائی تمام کتب معنوی به کار می روند، تاروت بطور کلی بر مبنای همین حروف ساخته شده است. لوی، تاروت را کلید «کابالا» و کلید انجیل و سلیمان می دانست، او می گفت: «ما موفق شده ایم با کشف این حلقه پنهان، گورستان دنیای کهن را بگشائیم و مردگان را به کلام آوریم و به بقایای کهنه عهد عتیق با تمام عظمتشان بنگریم، و معمای همه ابوالهول ها را بدانیم، و به تمام معابد و صندوق الواح آنها نفوذ کنیم. این کلیدی است که استفاده از آن در گذشته مجاز نبوده و راز آن تنها به سرسپردگان منتقل می شده است». دکتر جرارد انکاس (Gerard Encausse) متولد ١٨٦٥ فیلسوف فرانسوی علوم خفیه قرن نوزدهم که به نام مستعار پاپوس (Papus) معروف است در علوم باطنی کشفیات بسیاری نمود. او بیشتر اوقات خود را به علوم خفیه اختصاص می داد و مجموعه تحقیقات او در زمینه ثورا در سال ١٨٨٩ در کتابی با عنوان پاپوس انتشار یافت. پاپوس رهبر مکتب کابالائی صلیب گل سرخ بود و مکتب معروفی موسوم به خاموشان گمنام (Silenicieux Inconnus) را نیز تاسیس نمود. تاروت به عنوان یک مبدا کهن، مشاور حکیمی است که می تواند در شرایط صحیح اشارات مورد نیاز را از ضمیر برتر به بخش عقلانی انتقال دهد و در عین حال رازهای سرنوشت را با ظرافت و جهان بینی آموزش دهد. بنابراین در این صفحات خواننده زمینه های زیادی از زندگی را می پیماید. نمادگرائی، آواها، وزن ها، رنگ ها و اشکال زندگی برای ما آشکار می گردد. قلمرو عناصر، صخره ها، گیاهان و حیوانات نمایانده شده است. قلمرو انسان و موقعیت او روشن گردیده است. بنابراین روح باستانی بشریت از دهان جان مدرن سخن می گوید و برای آنکه طراوت ابدی خود را نشان دهد همواره در آستانه معجزات تازه می نماید و در آن ها که در عالم بی خبری و خواب سیر می کنند حیات را پیدا می کند. روی هم رفته باید اذغان داشت هر مأخذ یا عاملی که مبتکر تاروت بوده بطور حتم از مذاهب کهن، علم اساطیری، فلسفه، حکمت و عرفان شرق اطلاعات وسیعی داشته که در اثر آنها نمادهای مهمی را در آن مستقر نموده است. یکی از این تئوری ها مبدأ تاروت را با فلسفه چینی همگام می داند و معتقد است که رمزهای کبیر ارتباط هایی با فلسفه بودا دارد. در کلید «ابله» این شخصیت می تواند نمودار یک راهب سرگردان باشد که سیر تکاملی او در جریانی ست که به تدریج از مرحله جهالت، خامی و لاقیدی به مرحله روشنگری می رسد و این روشنگری مستلزم متحمل شدن وقایع تلخ و شیرین، پستی ها و بلندی ها، موفقیت ها و ناکامی ها و سایر حالات روانی و و دگرگونی های بشری است. بدون شک فلاسفه و پیشگویان عهد عتیق و جدید از 7 قرن پیش تاکنون فلسفه تاروت را با علوم باستانی نظیر عدد شناسی، ستاره شناسی، نمودارهای رنگ و علائم هیروگلیف و سایر آموزش های کابالیستی کمابیش همساز یافته اند. به همین دلیل بازتاب های تمام این تاثیرات در انواع اشکال تاروت به چشم می خورد. در عین حال، دانش تاروت با نیروهای آینده نگری و مفاهیم معنوی خود بصورت روشی یگانه و مستقل به قوت خود باقی مانده است و از آنجایی که تاروت کلیدی است که درب تازه ای را به روی دانش فلاسفه های عتیق می گشاید، عمیق ترین پیام ها را به روانشناسان و دانش پژوهان محقق ارسال می نماید. به هر ترتیب شاگردان مبحث علوم خفیه زوایای قابل ملاحظه ای از مفاهیم تصاویر تاروت دریافت می کنند و افرادی هستند که نسبت به کمک تاروت در امر مدیتیشن ارج می نهند. در صورتیکه ما برای دیدن و پذیرفتن اندرزهای این حکمت مصور آماده باشیم همچون راهنمایی، چراغ های سبز و قرمز را به ما نمایانده، نقاط کور را آشکار و به قوه ها و توانائی ها نیز اشاره می کند. فال های گرفته شده ۲۵,۲۶۴,۸۹۱ گیتی در جنگ و آوردی بزرگ در گردش است . اندیشه و تلاش خردمندان از یک سو و پوزخند اهریمن و روان دیوپیشگان از سوی دیگر ، معرکه این جهان گذارا است . اُرد بزرگ منبع تاروت.ای ار